20 ماهگی پسملی
ماهگی نفس مامانی
قند عسلم...سایمان عزیزم...گل زندگیم...زندگی با تو پر ازعشق و شادیه ازخدا میخوام که همیشه زندگیت پر از شادی و سلامتی باشه...
پسمل گلم این روزا که دارم خونه تکونی میکنم شما قند عسلی هم شدی کمک دستم و بهم خیلی کمک میکنی حتی وقتی چیزی رو که جا به جا میکنم شما هم میای هولش میدی... اخ خ خ خ که اون لحظه میخوام بخورمت ...
تقریبادیگه همه چی و به اسم میشناسی و وقتی که ازت یه چیزی میخوام میری واسم میاری...وقتی که میگیم ساعت چنده شما هم بدوبدو میری به ساعت نگاه میکنی و بهمون نشون میدی...
به تازگی توجه خوشگل مامانی به اطرافش خیلی بیشتر شده مثلا اگه جای وسایل خونه روجا به جا کنم یا وسیله جدیدی بگیریم متوجه میشی وکلی هم ذوق میکنی وقتی هم که کسی که میاد خونمون زودی با اشاره نشون میدی...موقعی که میخوام کمی استحراحت کنم و دراز بکشم میای بغلم میخوابی وتند تند هم بوسم میکنی فدای اون دل کوچولوت بشم...عزیزمامان وقتی آهنگ شادی پخش بشه باید هم پای شما ما هم برقصیم...
قند عسلی قضیه باز کردنت از پوشک هم فعلا منتفی هستش چون اصلا همکاری نمیکنی منم گذاشتم ایشالله واسه بعد عید...
وقتی می گیم مثلا" سیب تموم شد دستاتو به حالت تموم شد به هم می مالی و میری البته در مورد هر چیزی که بگیم تموم شد همین کار رو می کنی...
پسملکم وقتی بهت میگم بیا بریم دستت رو به طرف مامانی دراز میکنی!یعنی دست رو بگیرم تا با هم بریم....
عروسکم به تازگی چشمک زدن یاد گرفتی وقتی که ازت میخوام چشمک بزنی دوتا چشمتم میبندی...فدای اون چشمک زدن بامزت بشم...
لغت نامه سایمانی
آی(آل)بگیر
دودون(دویدون)سیرشدی
بَبازندایی فریبا
اولین جمله ی سایمانی
ماما آیمامان بگیر
نفسم داشتم بوفه رو تمیز میکردم که دیدم رفتی نشستی توش...
قند عسلی برای بار اول تصمیم گرفتم که ببرمت عروسی که خوشبختانه پسمل خوبی شدی و اصلا هم اذیت نکردی...
خوشگل مامان اینجاخوردی زمین و دستت خورد به مبل...الهی قربون اون اشکای نازت بشم من...