نفسمون❤سایمان❤جوننفسمون❤سایمان❤جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
مامان مهسامامان مهسا، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
بابا وحیدبابا وحید، تا این لحظه: 40 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
پیوند عشق من و همسریپیوند عشق من و همسری، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

◕‿◕نازلی بالام سایمان◕‿◕

ختنه پسملی...

1391/4/27 22:01
478 بازدید
اشتراک گذاری

26/تیرماه که فندق مامانی 10 روزه بودی من و بابایی تصمیم گرفتیم که هر چه زود تر ختنه بشی بابایی از دکترت وقت گرفت و بعد ظهر ساعت 6  قند عسلی باخاله جونی و مامان جون و باباجون(مامان و بابای بابایی) رفت برای ختنه گل پسرم من که  دلشو نداشتم تو رو ببرم مطمئنن اگه میومدم دست دکتر رو پس میزدم و بغلت میکردم میاوردمت و کلا بی خیال ختنه میشدم....این شد که جیگر گوشم رو سپردم دست خاله جون و مامان جون... بابا جون دست و پات رو گرفته بود و به گفته ی باباجون اصلا ناآرومی نکرده بودی خیلی راحت جراحی شده بودی...ساعت 8 بود که اومدین خونه آخخخخخخ!!!اکه صلا نمیتونم بیان کنم که تا اومدنتون چه حسی داشتم...تا از بغل خاله جون گرفتمت اوفتادی به جیغ و گریه از اون گریه های سوزناک که دل سنگم بودم به گریه می افتاد چه برسه به من مادر...اشکام شر شر اومد...خواستم بهت شیر بدم که آروم بشی کمی خوردی و دوباره افتادی به جیغ کشیدن...مامانی منم پا به پات داشتم گریه میکردم که خاله جون اومد ازم گرفتتت...روز خیلی سختی بود واسه هر دومون...خوشگل مامانی چند ساعتی که گذشت خوب شدی و شبم اصلا اذیت نکردی...الحمد الله به خیر خوبی گذشت ولی هیچ وقت سختیش یادم نمیره...که با هر بار گریه تو من جون دادم و زنده شدم... غمگین

 

             

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)