نفس مامانی در طبیعت هِروی...
آب رو که دیده بودی آبَ آبَ میگفتی و میخواستی بری آب بازی...
قند عسلی نشوندمت رو این درخت بمیرم از ترست اصلا تکونم نمیخوردی
قربون اون خنده ی نازت بشم من مامانی...
اینم سایمانی بعد کلی شیطنت ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی