دومین پاییز زندگی پسملی...
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
سازِ او باران،سُرودش باد
جامه اش شولای عُریانی ست
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش
میچَمد در آن
پادشاهِ فصلها ، پاییز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی