سایمان در لاله پارک
نفس مامان دیروز رفتیم لاله پارک توی راه داخل ماشین از بس شیطونی کردی دیگه از دست شما کلافه شدمتو راه هم پشیمون شدم میخواستم به بابایی بگم که برگردیم خونمون بس که شما اذیت کردیبه خاطر اینم که روز تعطیل بود پارکینگش هم خیلی ترافیک بودو شما قند عسلی همش تو ی ماشین گریه میکردیوقتی هم که داخل مجتمع شدیم شما یه بلایی سر مامانی و بابایی اوردی تا از بیرون رفتنمون پشیمونمون کردیچند باری اونجا رفته بودیم اینقدر اذیتمون نکرده بودی ولی ایندفعه واقعا از بیرون رفتنم پشیمون شدم می خواستی خودت راه بری چون اونجا شلوغ بود توی دست و پا بودی و زمین میخوردی و هرجا که خودت دلت میخواست اونجا میرفتی به خاطر این کارهای شما نتونستیم چیزی هم بخریم همش دنبال شما بودیم.
شیطونک مامانی دیروز از دستت خیلی عصبی بودمولی خوب چاره ای نیست وروجک من شیطون بلاست
سایمان در ماشین
مغازه ای بسته بود شما ایستادی و با دقت نگاه کردی بعد شروع کردی به در زدن