15 ماهگی...
ماهگیت مبارک قند عسلم
قند عسلم،نفس مامان 15 ماه از با تو بودن گذشت هر روز که بزرگتر میشی شیطونتروشلوغتر میشی...کارهای جدیدی یاد میگیری خودت وبا این شیرین کاریهات برامون لوس میکنی ...نفس مامان دیگه هیچ وسیله ای از دست شما سالم نیست وشاید تویه روزهزاربار بگم سایمان نکن دست نزن... یا سر کابینت ها وکشوها هستی و وسایل داخلشونو میریزی بیرون،یایه شارژر دست هست داری دنبال پریز میگردی و...
دیگه اینقدرشلوغ شدی که تموم وقتم صرف شما میکنم تا خدا نکرده آسیبی به خودت نزنیباز خدا روشکرکه پسملم سالم و پرجنب وجوش هستش ...نازنینم من خیلی خوشبختم که خدا شما خوشگل پسرروبه من داد.
تازگیها یاد گرفتی چیزی که میخوای اشاره میکنی با خودت حرف میزنی
وقتی خوابت میاد میگم سایمان بریم لالا میری طرف دراتاقت تا لحافت و میکشم روت میخندی و خوشحالی که می خوای بخوابی
به تازگی بوس کردن و یاد گرفتی لباتو میزاری روی هم ازراه دور صداشو درمیاری اون موقع است که میخوام بخورمت
قند عسلم بعد از ظهر داشتم دندونات چک میکردم که دیدم دندان نیش پایین سمت راست زده بیرون و پسملی نه دندون شده
لغت نامه سایمانی
سایمانی با شارژر به روایت تصویر...
سایمانی صبح زود از خواب پاشده و در حال شیطنت... رفتی بالای میزو
نمیتونستی بیای پایین واسه مامانی لوس میشدی تا بیام کمک