21 ماهگی
ماهگی قند عسلم
نفسم...پسمل قشنگم...بهترین و زیباترین هدیه خدا عاشقتم...یک ماه دیگه هم گذشت وهر ماه هم که میگذره خیلی بانمک تر میشی...عزیزم تو این ماه میتونم بگم فوق العاده شیطون شدی یعنی همش باید مواظبت باشم تا خراب کاری نکنی... قند عسلی بابایی برات میخونه بعد بهت میگه سایمانی تو هم برای من بخون نفسم شروع میکنی زیر زبونت زمزمه میکنی...
وقتی که ازم چیزی میخوای پشت سر هم میگی ماما ماما تا بهت توجه کنم موقعی هم که ازم قاقا بخوای ظرفت رو برمیداری میدی به من تا برات به قول خودت دادا(قاقا) بدم...
به تازگی دوست داری کارهاتو خودت انجام بدی...وقتی میخوام لباس تنت کنم یا در بیارم مدتی با هم درگیر میشیم تا راضیت کنم که کمکت کنم...
وقتی که خودت خوابت میاد میری عروسک میاری میندازی روی پات و زیر زبونتم واسش یه چیزایی میخونی...به برنامه ی عمو پورنگ که نگاه میکنی پهلون پمبه که بومبالا بومبالا میکنه شما هم با او یاد گرفتی بومبالا میکنی...
لغت نامه سایمانی:
مون مونسایمان
دوشبرو پایین
یایالالا
اَیوالو
دوبهگربه
مامیماهی
میمانیما
جِشبرو
دااوجارو
یونه
نفسم داری عروسکت رو می خوابونی...
و بعدهم خودت میری جای عروسکت میخوابی...
نفسم سوم فروردین هم رفتیم جلفا اینم عکساش...
سایمانی توی خواب ناز...
این صندلی هم از اونجا واست خریدم...
قندعسلم ١٢ فروردین تولد باباجون بود که عصرش کیک پختم رفتیم خونشون
اینم کیک مامان پز...
باباجون با نوه های نازش...
از راست به چپ:نوید و نیما پسر عمو های قندعسلی،سایمان نازم،صبا دختر عموی
نفسم...