نفسمون❤سایمان❤جوننفسمون❤سایمان❤جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
مامان مهسامامان مهسا، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابا وحیدبابا وحید، تا این لحظه: 40 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
پیوند عشق من و همسریپیوند عشق من و همسری، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

◕‿◕نازلی بالام سایمان◕‿◕

32ماهگی

1393/12/17 15:50
243 بازدید
اشتراک گذاری

                          [تصویر:  2_024.gif][تصویر:  3_024.gif]ماهگی پسمل گلی

     

عزیز مادر...

میبالم به داشتنت...و برای تک تک ثانیه ها خدا را شاکرم و ازخدا می خواهم

همیشه محافظه خودت و نگاهت باشد...این روزها مال توست رشد کن اندیشه کن گام بردار

بخند بازی کن کودکیت رابساز با همه توانت.......آینده در دستان کوچک توست...عمرم...من

روزهایه پر از موفقیت ها ی رنگارنگ تو را میبینم همین نزدیکی هاست... همین حوالی!

               شلک های محدثه

نفسم مامانی...این روزها انقدر برام زبون میریزی روزها که میگذره بیشتر،بیشتر عاشقت میشم عسلکم.محبت

میای گردنم رو بغل میکنی و بهم میگی دوشِت دالَم مامانی(دوست دارم مامانی)محبتعمر مامانی وقتی این جمله رو میگی غرق درشادی میشم مامانی فدای تمام وجودت. بوس

      عروسک زیبای من که همیشه برای من کوچولو و مهربون هستی  منم خیلی دوستت دارم

ناز پسملی من مردی شدی واسه خودت و بعد از غذا ازم تشکرم میکنی بهم میگی مامانی آماسین(درد نکنه)بوسمحبتهمون دستت درد نکنه خودمونچشمک

 

تا میبینی من دارم غذا درست میکنم میای بهم میگی مامانی یَمَنه پیسیسَن(مامانی چی داری میپزی)منم در جوابت میگم غذا میای تو هم ظرف بر میداری میگی مامانی باخ منده پیسیَم(مامانی نگاه کن منم دارم میپزم) بعد میاری تا برات تستش کنم بهت مبگم خیلی خوشمز ه ستچشمک خودتم الکی ازش میخوری و میگی به به نه یِمَییدی(به به چقدرم خوشمزه ست)خوشمزه

 

وقتی توی آشپزخونه دارم کار می کنم میای و ازم می خوای که بنشونمت روی کابینت ها تا کارکردن منو نگاه کنی و بهم می گی: مامانی جَدیم تومَحلیخ اِلیَم (مامانی اومدم کمکت کنم).زبان

 

این روزها..گاهی اوقات دوست داری بقیه آبی که توی لیوانت هست رو بریزی و یا ظرف آبتو یکهویی داخل لیوانت بریزی و همزمان همه جا خیس بشه توی خیلی از موارد اصلا توجه نمیکنم به این حرکتت و میگم...وای عیبی نداره...حواست نبود...اما دیگه گاهی اوقات دیگه واقعا از دستت کلافه میشمخسته ولی بازم کار خودت رو میکنی و به من اصلا توجه نمیکنی.سکوت

 

زیاد و کم کردن بخاری رو یاد گرفتی تا میگم خیلی گرمه فوری میری بخاری رو کم می کنی یا بگم سردمه  فوری آماده باشی تا بری زیادش کنی  جیگر طلای مامانی مگه شما مسئول بخاری هستی.بغل

 

این روزها دیگه فوق العاده پر جنب و جوش شدی ‌، خیلی پر تحرکی گاهی اوقات واقعا دیگه کلافمون میکنیکچلو باعث میشی که از کوره در بریم یعنی من اصلا نمیتونم توی خونه گاهی دراز بکشم به محضه این که دراز می کشم میای و میپری رو سر و کلم..شاکی.عزیزکم میدونم که می خوای باهام بازی کنیمحبتولی معمولا به مو کشیدن و چنگ زدن صورتم ختم میشه که منو حسابی عصبانی می کنیغمگینهر جوری هم بهت توضیح میدم که این کارت بده ومنو اذیت می کنی اصلا به خرجت نمیره که نمیره به خدا موندم دیگه از دستت چه کار کنم...متفکر

 

شیرینکم وقتی اذیتم میکنی اگه بهت بگم من دیگه مامان تو نیستم میشینی زار زار گریه میکنی و میگی اٌل منیم مامانیم اٌل (باش مامان من باش) اون لحضه انقدر دلم به حالت میسوزه میام زود بغلت میکنم و باهم زود آشتی میکنیمبغلبوس

کلمات شیرین سایمانی

عیوس عیودتعروسک

دوبوتاتخم مرغ

هویسهویج

                           32ماهگیت مبارک دوردونه

            شلک های محدثه

                 

                

                 

 

آرزویم اینست نتراود اشک در چشمان تو هرگز، مگر از شوق زیاد

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان صفا
22 اسفند 93 11:51
مهسا جان سایمان بالان نه ده دادی دوزلی دانیشیری.الله بالاوی ساخلاسین.اله جانیننان نه شیرین کلمه لری تلفظ الیری.قربونت برم
❤مهسا مامان سایمان❤
پاسخ
مرسی عزیزم