18 ماهگی
ماهگی پسملــــــــــــی
قند عسلم روزها چه زود سپری شد و شدی 5/1 ساله...گاهی دلم واسه زمان هایی که تازه به دنیا اومده بودی تنگ میشه واسه اون نگاه معصومانت...واسه اون گریه های مظلومت...
پسرکم وقتی برای اولین بار زیر گردنت رو بوییدم بوی بهشت رو احساس کردم...وقتی برای اولین بارنگاهت رو در چشمام دوختی،دلم برات پرکشید... وقتی برای اولین بار مامان گفتی دنیا رو به من دادند این روزها هم انقدر شیرین مامان میگی همش دنبالم هر جا که برم میای صدا میزنی ماما،ماما قربون اون ماما گفتنت بشم من عزیزم.
به تازگی ناز کردن رو یاد گرفتی زود زود میای ناز میکنی وبوس میکنی...وقتی حموم میریم حوله رو بر میداری ازما میخوای که ازدست شما بگیریمش...وقتی میخوایم غذا بخوریم زود میای کمک مامان سفره مون رو میبری و میای تا وسایل بدم ببری سر سفره وقتی هم که سفره رو جمع کنیم هر چی که برداری میبری میندازی توی سینک ظرف شویی... فدای شما بشم من گلم...وقتی خراب کاری کنی با دهنت نُچ نُچ میکنی و سرت هم تکون میدی با این کارت میفهمونی که یه دست گلی آب دادی... مامانی خیلی پسر حرف گوش کنی هستی هرچی که ازت بخوایم زودی واسمون میاری...هوا که تاریک میشه چراغ خونمون با دست های ناز تو روشن میشه...نفس مامان انقدربا سلیقه ای که اگر چیزی بخوری زمین بریزی زودی دنبال جارو می گردی که جمعشون کنی...تازگیا یاد گرفتی واسمون موش میشی...قربون اون صورت موش موشکیت بشم که خیلی ناز میشی...یاد گرفتی تا خواستت رو انجام ندیم قهر میکنی ودراز میکشی صورتت رو میزاری رو دستت و گریه میکنی...اسپری بر میداری میگیری رو خودت و با دهنت صدا در میاری(تیس میگی)یعنی داری میزنی...
بابا رو هم خیلی شیرین صدا میزنی و هر چی که از بابایی بخوای اول باید بگی بابا تا واست کاری که خواستی رو انجام بده...اون موقع است قند توی دل بابایی آب میشه...وقتی سوار ماشین می شیم زودی ضبط روشن میکنی و تا بابایی از ماشین پایین بره میشینی پشت رل برف پاک کن میزنی،راهنما میزنی،فرمون رو میچرخونی...
دارم باهات کار میکنم تا جیش بگی ولی فعلا وقتی که میکنی به پوشکت میگی...
این ماه یه دندوندیگه در اوردی شدی 16 دندونه...
دیروز هم واکسن 18 ماهگیت رو هم بردیم زدن بمیرم واست که کمی اذیت شدی و گریه کردی بعد هم که اومدیم خونه پات گرفته بود نمیتونستی راه بری و همش بغلم بودی دیشب هم بد جوری تب کرده بودی تا صبح بهت هر چهار ساعت قطره استامینوفن دادم تا تبت اومد پایین الانم خدا روشکر تب نداری ولی هنوز موقع راه رفتن پات میگیره...
چکاب قند عسلی
قد=81
وزن=5/9نسبت به ماه های پیش وزنت کم شده
دور سر=46
ادامه ی لغت نامه ی سایمانی
دوپاشو
داداقاقا
هاب هابهاپو هاپو
جیشجیش
دَ،دَبیا بیا
جیدهرفت
نفس مامان هفته ی گذشته با دای دای امیر آرایشگاه رفتی
آماده شدی داریم میریم واسه واکسن زدن...
منتظر واکسن...
بعد واکسن...
الاهی ی ی بمیرم که اینجا تب داری وبی حالی دارم میخندونمت به زور میخندی
سایمان خونه ی بابا بزرگ(مادری)بابایی
شیطنت سایمان...
قهر کردن سایمان...