19ماهگی
ماهگی نازنین پسملم
وروجک کوچولوی مامان...شیرین زبونم19 ماه از با تو بودن گذشت و چه قدر این روزها زود زود سپری میشن...پسرک نازم...سایمان عزیزم...انقدر زود بزرگ نشو دلم واسه هر ماهی که میگذره تنگ میشه...
نفس مامان...این ماه هم کارهای جدید یاد گرفتی و شیرین زبونتر شدی
نماز خوندن یاد گرفتی تا میگیم بریم نماز بخونیم مُهرو برمیداری و زیر زبونت هم یه چیزایی میگی و خم و راست میشی...
وقتی می می میخوای بهت میگم اسمشو بگو میگی یَ یَ(مَ مَ)موقعی هم که میخوری زود زود دهنت رو میکشی و میگی بَه بَه...
الهی ی ی ی ی مامان فدات شه که دلبری شدی واسه خودت ودلمون رومیبری...به تازگی جیغ میکشی وبعد انگشتت رو میبری جلوی دماغت میگی هیش(هیس)...اعضای صورتت رو یادت دادم هر کدوم رو که ازت میپرسم نشون میدی...
بهت میگم سایمان بشمار یک،دو،سه بامن تکرارش میکنی و میگی اِک،دو،اِ...بازی کلاغ پرولی لی حوضک رو هم یاد گرفتی میای دستم رو میگیری که باهات بازی کنم...
قند عسلم...پسملکم...با وجود نازنینت شیرینی خواصی به زندگیمون بخشیدی وعشقمون رو چند برابر کردی گلم...
ادامه ی لغت نامه سایمانی
بَ بَنی نی
عدیعلی
آمامحمام
بَنمن
بودیباایناهاش
پسملی داری میگی هیش(هیس)...
نفس مامان قبول باشه...