17 ماهگی
ماهگی پسرکم
نفس مامانی مدتی هست که هر دو تامون بد جوری سرما خوردیم به خاطر همین نمیتونستم به وبلاگت سر بزنم دیگه امروز تصمیم گرفتم که بیام تا برات بنویسم.
شیطون بلای من...هم نفسم این روزا اونقدر شیرین و خوردنی شدی که هرچقدر بغلت میکنم و بوست میکنم ازت سیر نمیشم...به تازگی وقتی که میخوای بوس کنی اون لب خوشگل نازت رو میاری می چسبونی به صورتم و محکم فشار میدی که اون لحظه همش میخوام اون لب های کوچولوت رو بوسه باران کنم...
قند عسلم هر چی از شیرین کاریات وشیطنتات بگم باز کم گفتم...با همه چی کار داری و به همه جا سرک میکشی...وقتی دارم خونمون رو تمیز میکنم من هر کاری کنم با من تکرارش میکنی دستمال بردارم میز پاک کنم بلافاصله دستمال برمیداری وشما هم میز پاک میکنی،وقتی لباس اتو میکنم ازم می خوای تا اتو رو بدم تا شما هم اتو بکشی.وقتی آب می خوای میری آشپز خونه لیوانت دم دست باشه میاری نشونم میدی وبه یخچال اشاره میکنی که آب میخوام.وقتی میگم میریم ددر برو لباست رو بیار زودی میری سر کشوی کفشهات ومیریزی شون زمین واز هر جفت یکی شون رو میاری تا پات کنم.کنترل همش دستت و باید آهنگ هایی که دوست داری و واست ضبطشون کردیم رو باز کنیم تا شما نگاه کنی مخصوصا آهنگ های عمو پورنگ که همشون رو به خاطر شما ضبط کردیم و به تازگی آهنگ بره ی ناقلا که اول کارتونش پخش میشه رو خیلی دوست داری روزی صد باربه اون نگاه میکنی سیر نمیشی تا تموم میشه کنترل رو میاری که دوباره بازش کنیم.از پله ها خودت بالا میری وبه تازگی هم از تخت بالا میری تا خودت روبه عروسک هایی که روی پاتختیت چیدم برسونی و زمین بریزی.وقتی هم که خراب کاری بکنی تند تند بهم میگی اَاَدیییییی،اَاَدیییییی.
عَمَم هم همش ورد زبونت قربون قند عسلم بشم که عمه هم نداری ذوقت رو بکنه به تازگی سه تا دندونهم زمان در اوردی شدی 15 دندونه
ادامه لغت نامه سایمان
دَدَردردر
جِدِهرفت
آآبَآب
آماسیب
نفسم اولین برف بود که با اون دست کوچولوت لمسش کردی
یه جمعه برفی با دای دای اینا همگیشاه گلی رفتیم
وقتی کسی بیرون بره سایمانی اینجوری میشینه گریه میکنه...